هماهنگی در استراتژی های تولید

تناسب استراتژیک

تا اینجا به تشریح استراتژی تولید با توجه به بازار و تاکید بر دیدگاه بیرونی در رابطه با کسب مزیت رقابتی از طریق برآورده نمودن خواسته های مشتریان و دیدگاه داخلی در رابطه با بهره برداری کارآمد از منابع جهت ایجاد قابلیت های متمایز پرداختیم. البته این دیدگاه انحصاری نبوده و مدیران مجبورند در واقع نوعی استراتژی های تولیدی طراحی کنند که به این دو اهداف برسند.

برای این کار بایستی محصولات دلخواه مشتریان را تولید کرده و در عین حال از کارایی و اثربخشی استفاده از منابع اطمینان حاصل کرد. این نوع انطباق بلندمدت بین محیط بیرونی و تولید داخلی را تناسب استراتژیک می گویند.
یک تناسب استراتژیک هنگامی روی می دهد که مدیران، تولید داخلی را طوری طراحی کنند که با محیط بیرون سازمان تطبیق داشته باشد.

 

موازنه و تلفیق

با تناسب استراتژیک، تولید محصولات مورد دلخواه مشتریان را تولید می کند(ارضای دیدگاه بازارگرا) و کارا است (ارضای دیدگاه منبع گرا) مطابق شکل زیر بعضی مواقع این دو دیدگاه به موازنه می رسند. برای مثال مشتریان به دنبال کیفیت بالاتر محصول هستند در حالی که هزینه های تولیدی در پایین ترین حد خود بوده و محصولات بدون عیب باشند پس الزامات هر دو دیدگاه ارضای مشتریان بوسیله اطمینان از کیفیت بالا است.

با این کار می توان رضایت مندی بالایی را ایجاد کرد. بعضی مواقع تصور می شود که دو دیدگاه الزامات متفاوتی داشته و نمی توان با انطباق این دو، رضایتمندی کامل ایجاد کرد و تضاد شدیدی بین اهداف مشتریان که به دنبال پرداخت کمتر برای محصولات بهتر هستند و عرضه کنندگان که به دنبال سود بیشتر هستند وجود دارد.

این تضاد بعضی موقع شکل دائمی به خود می گیرد در حالیکه تولید مطابق استاندارد های تولید، محصولات مشخصی را ارائه می کند اما مشتریان دوست دارند محصولات متمایز مطابق نیازهای خود داشته باشند.

حتی اگر یک تناسب استراتژیک خوب بکار برده شود تضمینی وجود ندارد که این کار منجر به ایجاد مزیت رقابتی و غلبه بر رقبا گردد. در واقع تعدادی از سازمان ها هستند که تولید خود را با محیط انطباق می دهند اما مزیت رقابتی کسب نمی کنند لذا استراتژی تولید بایستی به دنبال ایجاد سطح قابل قبولی از رضایت مشتری به همراه استفاده کار آمد از منابع باشد.

 

 

هماهنگی در استراتژی های تولید

هماهنگی در استراتژی های تولید

ویلد این موضوع را اینگونه مطرح می کند: موازنه بین اهداف خدمات مشتری با اهداف بهره برداری از منابع. برای مثال نیاز به داشتن کارکنان کافی جهت ارائه خدمات خوب در دوره های ازدحام ممکن است بهره وری در این دوره را کاهش دهد و یا از دست دادن بهره وری در یک دوره ممکن است باعث حفظ روابط با مشتریان در بلند مدت شود.

این نوع ارتباط بخش اساسی تصمیم گیری های مدیران را در بر می گیرد که اسکینر در نظریه خود در سال ١٩۶٩ عنوان کرد که تعداد کمی از مدیران مفهوم تبادل بین ارزش ها را درک می کنند.

یکی از مسائل اصلی نحوه سازش و انطباق بین الزامات محیط و تولید است که بسیار هم پیچیده است. اگر محیط را در نظر بگیریم بایستی عناصر تاثیر گذار در آن را مورد توجه قرار دهیم مانند ساختار بازار، خواسته های مشتریان، تحلیل رقبا، شناخت ذی النفعان، مسائل قانونی و دیگر جنبه های محیط بیرونی. همچنین بایستی تغییرات محیطی و فعالیت های رقبا به خوبی مورد پایش قرار گیرد زیرا هر شرکتی در محیطی متفاوت با ویژگی ها و الزامات مختلف روبرو است.

 

از طرفی دیگر مدیران در مورد تولید نیز با یک سری از مسائل روبرو هستند شاید خیلی از مدیران نتوانند قابلیت ها و پتانسیل های تولید خود را درک و شناسایی کنند. این موضوع در تعدادی از صنایع با تکنولوژی بالا امری بدیهی است در این صنایع تعدادی از مدیران دانش مورد نیاز را ندارند، ولی در صنایع دیگر با این مشکل مواجه نیستند.

 

این مشکل در زمانی که مدیران سرگرم درگیر شدن با مشکلات جاری هستند امری رایج است و فرصت اندکی برای توجه به موضوعات گسترده تر و یا روش های جدید دارند. لذا مدیران ممکن است درک محدودی از تولید و محیط فعالیت داشته باشند و جای تعجب نیست اگر نتوانند تناسب استراتژیک را اعمال نمایند.

 

اما فرض ما این است که سازمان هنگامی هماهنگ و یکنواخت عمل می کند موفق است. همانطور که استیسی می گوید “سازمان ها زمانی که بطور عادی نوعی توازن در تولید داخلی و انطباق خارجی با محیط دارند با موفقیت عمل می کنند”. اما در واقع دو راه برای دستیابی به تناسب استراتژیک مطرح است یک فرض این است که مدیران، تولید خود را با محیط های ثابت انطباق می دهند.

 

اما فرض دیگر می گوید مقداری انعطاف پذیری در محیط به تولید اجازه بعضی تغییرات در مقیاس محدود را می دهد. همل و پراهالاد این اثر را  کشش استراتژیک نامیده اند

 

 

هماهنگی در استراتژی های تولید

 

 

استدلال مربوط به استراتژی کشش این است که مدیران نبایستی صرفاً به دنبال انطباق با محیط موجود باشند بلکه بایستی به دنبال توسعه قابلیت های جدیدی باشند که تغییر در شرایط کنونی را ایجاد کند.

برای مثال آن ها ممکن است محصولاتی عرضه کنند که بازار های موجود را تغییرداده و یا حتی بازارهای جدیدی را خلق نماید. لذا بایستی مدیران استراتژی تولید خود را طوری تعریف کنند که بتوانند تولید و محیط سازمان در شکلی جدید تعریف شود.

استدلال هایی در مورد تناسب و کشش و تصویر واقعی از ارتباط بین آن ها در شکل نشان داده شده است. مدیران کار خود را با تحلیل قابلیت های تولیدی و محیط فعالیت شروع کرده و پس از آن استراتژی های که بتوانند تناسب خوبی ایجاد کند طراحی می کنند. سپس بایستی درپی توسعه وضعیت فعلی و حرکت به سوی ارتقا عملکرد و یافتن فرصت های جدید باشند.

 

هماهنگی در استراتژی های تولید